ناراحتیهای من فقط ادا و اطوار نبود. بعضی وقتها احساس میکردم درونم پر از موسیقی بلند و غمگین است، پر از سیمهای خاردار.
وصیتنامه ى حضرت على علیه السلامگاهی شبها از پریود شدن متنفرم، باور کنید گاهی همه چیز آنقدر مبتذل هست که لازم نباشد هورمونهایت لوس بازی دربیاروند، گاهی حد نیاز به صحبت کردن و عزاداریای که در این شبها دارم آزارم میدهد، و بیشتر از آن این آزارم میدهد که نمیدانم با که صحبت کنم، و اگر قرار است صحبت کنم باید از چه صحبت کنم، مبتذل ترین قسمت ماجرا همین است، همین که تو رنجی داری که نمیشناسی ش، وقتی چیزی را نمیشناسی چطور باید از آن به دیگران بگویی... توی توییتر گشت میزنم یکی از این لینکهای ناشناس پیدا میکنم، برایش مینویسم، مینویسم، مینویسم، مینویسم... و ارسال میکنم، لینک ناشناس احتمالن قرار نیست از چیزی ناراحت شود نگران آدم نمیشود، و نسبت به تحریک پذیری تو خنثی است... یک دقیقهی بعد پیام میآید پاسخی از لینک ناشناس دارم و برای خواندن آن لازم است حق عضویت پرداخت کنم، واقعن؟ اینهمه بیچارگی کشیده ام تا کسی را پیدا کنم که حرف نزند و کمیگوش کند، حالا بیایم پول بدهم تا او هم حرف بزند، صفحهی پیامک را پاک میکنم، حرفهایم را زده ام، یک آدمیهم که نمیدانم کی و کجاست خوانده است، من پاسخی نمیخواهم، سرمایه داری برای یک بار هم که شده باخته است :)
دنیای موزیکال وست اِند (انتهای غربی)فروید صحنهی روان آدمیرا عرصهی کشاکش دو غریزهی اساسی به نام شور زندگی یا اروس و شور مرگ یا تاناتوس میداند. اما غریزهی مرگ که نشانگر تمایلات ددانه و بهیمانهی آدمیاست همواره بر غریزهی زندگی که بیان کنندهی عشق به زندگی و مهر و محبت و زندگی دوستی است غلبه دارد و هرچه تمدن پیشتر برود این غلبه بیشتر خواهد شد. نسبت افراد نا متعارف نیز بستگی دارد به زیادگی و پیشرفت غریزهی مرگ، پس براین مقیاس روز به روز به شمار افراد نا متعارف افزوده میگردد.
طرز تهیه سوپ کدو تنبل یک پیش غذا خوشمزه و سادهآدمهایی که وقایع را با جزئیات و حدت و شدت به یاد میآوردند آدمهای درمانده و بی پناهی هستند، نه به خاطر اینکه میتوانند خاطرههای خوبی از آدمهایی داشته باشند که دیگر نیستند بلکه به خاطر تمام جزئیات ناراحت کنندهای که از دیگران توی ذهن شان میمانند، آنها هیچ لحظه ایَ خوشحال نیستند "هجوم غم ثانیهای رهایشان نمیکنند گاهی با تمام تمام تمام وجودشان آرزو میسکنند اشتباه عزیزان شان را فراموش کنند فقط فقط و فقط دوست بدارند اما در بهترین لحظهها همه یَ اشتباهات دیگران از برابرشان رد میشود، با خودشان زمزمه میکنند تو بخشیده بودی ش رفیق! اما اوضاع در درون شان جور دیگر است، اوضاع که شبیه لبخند روی صورتشان نیست، شبیه کلمات محبت شان نیست! اوضاع خوب نیست هیچ وقت برایشان خوب نمیشود، و این همان چیزی است که به خاطرش حافظه شان را لعنت میکنند...
آزمایش های قبل از عمل جراحی لاغریمامان خوابیده است اتفاقن خر و پف بلندی میکند، اتفاقن خانه هم ساکت است، اتفاقن من فقط کمیدور از رگ گردنش به او چسبیده ام و نور گوشی ام را کم کرده ام تا بیدار نشود، و اتفاقن من بیشتر از همیشه عاشقش هستم چون دوباره یاد من آورد دختر قوی و لجباز و یاغی ش هستم که آدمها را دوست دارد و محکم است و قوی است و زندگی میکند، به هرحال، به یک روش:)
بندر تاریخی لولو. و لولوتین غرب روستای لیلتیناز این که آدمها گمان کنند من موجود بی نظیری هستم، من موجود کاملی هستم، من موجود شگفت انگیز و بی نهایت مهربانی هستم متنفرم، این باعث میشود بدیهای، بدیهای معمولی من نابخشودنی شود، دوستی داشتم که زمانی به من میگفت تو شبیه نماد فلسطین هستی، شبیه زیتون، شبیه صلح و دوست داشتن حالا همان آدم از من بیزار است متنفر است و میدانم هربار از من بد میگوید هربار از من متنفر است، هربار میان اطرافیان ش وقتی صحبت من بشود چاهارتا دری وری نثار من میکند به این دلیل ساده که نتوانستم دوستی ام را با او ادامه دهم... چون باور نکرده بود من یک آدم معمولی هستم تحمل من تا بی نهایت نیست، خسته میشوم، جامیزنم، گاهی شعر میخوانم، گاهی شعار میدهم، گاهی بی شعورم، و این بدیهای معمولی، این بدیهای معمولی من قرار نبود، نیست، آب از آب زندگی اش تکان دهد... او از من بیزار است چون هیچ راهی در ذهنش برای خطاهای من برای بد بودن معمولی من جا نگذاشته بود... و این لطف بزرگی است که من به همهی آدمها میکنم، شما میتوانید خطا کنید شما انسانید من به شما بد و بیراه نمیگویم، من برای شما آرزوی بدی نمیکنم، اما در بد بودنتان حداقل در بد بودنتان تا انتها بروید... نیمه کاره نمانید، آنقدر نیمه کار نمانید تا ما مجبور شویم برویم تا تمام عمر تنفرتان برای ما باشد...
این رویای مقدس قبیله ی من آیا نیست که سرخ را به خاطر آوردبدون رنگ خون؟یک شعری داشت حافظ که میگفت، پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد، یک تفسیری بود از این شعر که حافظ دارد به پیر ما طعنه میزند که کور است و خطای صنع را نمیبیند.... و خب اشکالی هم ندارد برای زنده ماندن، زندگی کردن، لذت بردن، خندیدن و... گاهی عادم باید خطا پوش تر باشد، گاهی کمیخطا پوش تر باشد، نه اینکه کور و احمق باشدها... فقط کمیخطا پوش...
خدا بزرگتر از دردهای ماست رفیق...تعداد صفحات : 0